سفارش تبلیغ
صبا ویژن


مختلف

سلام

 اینکه باز می خواستم فکر کنم

از کی یا چی می خوام بنویسم

 داشت روانیم می کرد!

اما بالاخره شروع کردم به نوشتن

 آخه خدایی نمیشه ،

سخته یه جورایی-

درست نمیگم؟

یکی علمی می نویسه

 یکی عاشقانه

 یکی الکی

یکی راستکی

 یکی  با یکی

 یکی با دو تا

 یکی از یکی

 یکی برای یکی

و خلاصه اینکه وقتی نگاه می کنی

 به عمق جریان می بینی

 یادی از هم? مطالب تو وب گردی که داری ،شده!

بعد تو می مونی و ورده

 چه کنم چه کنمی

که تو دلته

 یا شایدم از فرط کلافگی مثل من شده لق لقه ی زبونت!

به نظر تو با اینهمه موارد ذکر شده

 توی هر وبلاگ باز مسخره نیست

 که تکرار تکرارهارو داشته باشم؟

 خوب بذار بگم

 اصلا چرا من اینجوری فکر میکنم،

با اجازه ی چاکری که شما باشی

 بنده از خردسالی

 همیشه میل به لجبازی

 یا به عبارت دیگه بر خلاف رودخونه ی زندگیم شنا کردنو  داشتم!

نمیگم همیشه موفق بودم یا خیلی خوب بو د

 که فرداکلی شاکی خصوصی داشته باشم ،

نه !

اما یه جورایی بدم نبود

 گرچه که خیلی وقتا به خاطر این تک روی های

 به قول بعضی بی خودو بی جهت

 ضربه های سهمگینی هم خوردم

 اما در هر حال چون خواست خودم بود

 دوباره شروع کردم میدونی چرا؟

 چون یه جورایی به خوب بودن خودم معتقدم(از خود متشکرم؟باشه،قبول)

 بگذریم و اینکه خوب این باعث می شد

 از جمع به قول بعضی ها

زیبای زندگی فاصله بگیرم یا اونا خودشونو از من سوا کنن.

خلاصه مطلب اینه که

 نمی خواستم بازم مثل همیشه

حتی واسه یک نفر تکراری باشم

 اما حالا که خوب فکر می کنم می بینم

 اگه به قالب باشه قالب خیلی ها مثل قالب منه!

اگه به نوشته باشه باز حتماً خیلی ها

 مثل من فکر میکنن یا مثل من نوشتن!

و حتی هر چیز دیگه ای که الان

 به ذهن کوچولوی این حقیر سراپا تقصیر نمی رسه!

 درهر صورت یا بهتره  بگم در آخر

 به این جمله یا قطعه یا شعر باز تکراری

  که دیگه نخ نما شده می رسیم که میگه:

ز گهواره تا گور دانش بجوی؟

 نه!

  پایان شب سیه سپید است؟

نه!

بر نامده و گذشته بنیاد مکن؟

نه!

                                           

 

                                                     "دست بالای دست بسیار است."

 

گر چه که امیدوارم باز اشتباه نکرده باشمو

 حداقل یه حرف به قول بعضی ها درست تو زندگیم زده باشم!

راستی به نظر شما از چی بنویسم بهتره؟

خوب اگه بگی بستگی داره به خودت که نمیشه

 یه نظر پدر مادر دار بده واسم

خیر ببینی جووووووووووووووووووووووون،

پیر شی مادر ناامیدم نکنیا!

ممنونم از اینکه چشای خوشگلتو

 واسه چرندیات من از بین بردی

فدای همتون میشم یه جا،

دوستون دارم بی جا

اگه هر نظری داری بنویس خوشحال میشم،

خیلی شدید هم انتقاد پذیرم،

قربونتون برم،

الهی که سلامت و خوش باشید همتون یک جا.

پیروز باشید

 تا مطلب بعدی، یاعلی.

بدرود.


نوشته شده در جمعه 90/3/6ساعت 8:29 عصر توسط نفس نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:

 قالب میهن بلاگ قالب وبلاگ